نویسنده: ورنر سومبارت
مترجم: رحیم قاسمیان



 
نکته ای که قصد تأکید بر آن را دارم، باید در ملاحظه و بررسی اتهامات مطروحه علیه یهودیان در سال های آغازین سرمایه داری به خاطر داشته شود؛ اتهاماتی که به طور کلی، چندان بی پایه و اساس هم نبودند اما البته خطاهایی نظیر دزدی یا قبول اموال مسروقه که در همه جا و از نظر همه مذموم است، نباید در این مقوله در نظر گرفته شود. یهودیان نیز درست مانند مسیحیان از چنین اقداماتی متنفر بودند و آنها را محکوم می کردند، اما اقداماتی که باید مورد توجه ما قرار گیرد، اقداماتی است که همه ی یهودیان انجام می دادند و گرچه خلاف عرف و قوانین جامعه بود، اما یهودیان آنها را خطا و خلاف نمی دانستند و از زاویه ی دیدشان اقداماتی نبود که با عرف جامعه ی یهود و قوانین حاکم بر آن در تضاد قرار داشته باشد. از بررسی در این زمینه، به چه برداشت هایی دست پیدا می کنیم؟
به این نکته پی می بریم که یهودیان بیش از همسایه های غیر یهودی خود، دیدگاه تجاری داشتند. او کسب و کار را به صرف انجام کسب و کار ادامه می داد. او با بارقه ای از روحیه ی واقعاً سرمایه داری بر این باور بود که کسب سود در وهله ی اول قرار دارد و این هدفی است که بر تمام اهداف دیگر در تجارت برتری دارد.
بهتر از کتاب «خاطرات گلوکل فن هاملن» (1) که به واقع معدن اطلاعات است و به بهترین وجهی زندگی و نحوه ی تفکر یهودیان در اوایل عصر سرمایه داری را به نمایش می گذارد، منبعی سراغ ندارم. خانم گلوکل که هم سر یک بازرگان ساکن هامبرگ بود، در فاصله ی سال های 1645 تا 1724 می زیست، یعنی دوره ای که طی آن جوامع یهودی هامبورگ و آلتونا (2)، به ناگهان شاهد کام یابی اقتصادی چشمگیری شدند. از هر نظر، این زن درخشان را باید نمونه ی عالی یهودیان آن ایام به حساب آورد. نحوه ی روایت او به خاطر سادگی و طراوت ذاتی خود، خواننده را مجذوب می کند. هر وقت که این کتاب را می خوانم که طی آن شخصیت این زن با تجربه جلوی چشمم شکل می گیرد، همواره به یاد مادر گوته (3)، خانم رات (4) می افتم.
اگر فقط از این کتاب درخشان برای نشان دادن اهمیت بارز و مسلط پول بر زندگی یهودیان آن دوره یاد می کنم، به این خاطر است که به اعتقاد من، این ویژگی پول دوستی و مهم جلوه دادن امور مالی باید امری عام در میان یهودیان بوده باشد چون این ویژگی در زن با استعداد و خارق العاده ای نظیر خانم گلوکل نیز به وضوح خودنمایی می کند. حقیقت این است که در نزد او و همچنین تمامی افرادی که او از آنها در این کتاب نام می برد، پول حرف اول و آخر است. موضوع تجارت و سرمایه گذاری در این کتاب فضای کمی را اشغال می کند، اما او در 609 مورد در این کتاب 313 صفحه ای، از پول،‌ دارایی، سود و نظایر آن حرف می زند. اگر در کتاب شخصیت های دیگری و عمل کرد آنها مطرح می شود، به نوعی موضوع پول هم در میان می آید و از همه مهم تر اینکه در کتاب از انتخاب همسر مناسب صحبت می شود؛ البته مناسب از نظر مالی. برای گلوکل به همسری دادن فرزندانش، هدف اصلی فعالیت های تجاری او به حساب می آید. او می نویسد «مردی که قرار بود برای دخترانم همسر مناسبی دست و پا کند، در ضمن با پسرم نیز ملاقات کرد و آن دو در مورد زن مناسبی که همسر پسرم شود، کم و بیش به توافق رسیدند، اما معامله به خاطر هزار مارک به هم خورد.» به دفعات با مواردی از این دست روبه رو می شویم. او در مورد ازدواج دومش چنین می گوید «بعد از ظهر بود که همسرم با اهدای حلقه طلای با ارزشی که وزنش یک اونس بود، با من ازدواج کرد.» من هنوز نمی توانم این مفهوم ازدواج از پیش تعیین شده را درک کنم، اما این امری عادی و رایج در میان یهودیان بود و یکی از نشانه های توجه خاصّ یهودیان به امور مالی به حساب می آمد و به ویژه حاکی از آن بود که آنها چگونه حتی به ارزشمندترین چیزهای زندگی هم از دیدگاه صرفاً تجاری نگاه می کنند و آن را با پول می سنجند. برای مثال، حتی بچه ها هم در نظر آنها ارزش مالی دارند. یهودیان آن ایام از این زاویه به فرزندان خود می نگریستند. گلوکل چنین می نویسد «همه ی آنها بچه های عزیز من هستند و خداوند همه ی آنها را ببخشد، چه آنهایی که برایشان کلی پول خرج کردم و چه آنانی که خرجی روی دست من نگذاشتند.» ارزش مالی ایشان نیز به قابلیت ازدواج آنها بستگی داشت که بسته به وضعیت بازار فرق می کرد. دانشمندان، محققان و مدرسان و فرزندان ایشان، هواخواهان فراوان داشتند. در یک مورد به این نکته برمی خوریم که پدری از سرمایه گذاری روی فرزندان خود سخن می گوید. سولومون میمون (5) از ثروتمندان عصر خود بود و معمولاً در همین رابطه از میزان ثروت او صحبت می شد. گفته می شود «او در یازده سالگی چنان با تلمود آشنا بود که همه به دنبال او بودند و می خواستند که او شوهر آینده ی دخترشان باشد. پدر طمع کارش با روحیه ی کاسب کارانه ای که داشت، به او دو دختر پیشنهاد کرد و از او خواست تا بدن آنکه حتی آنها را ببیند، یکی را انتخاب کند.» مواردی از این دست آنچنان زیاد بودند که می توان نتیجه گرفت که ظاهراً روال عادی و معمولی و هم همین بوده است.
اما این اعتراض می تواند مطرح شود که فقط یهودیان نبودند که به پول اهمیت ویژه می دادند و مسیحیان نیز برای ثروت و دارایی ارزش خاصی قایل بودند، اما نکته اینجا است که مسیحیان به صراحت به این امر اذعان نمی کردند و در واقع دورویی و ریاکاری در پیش می گرفتند. مسلماً در این بیان اعتراضی، درصدی از حقیقت وجود دارد. بنابراین باید بگویم که یهودیان براساس سادگی و ساده لوحی، به این امر اعتراف می کردند که پول مرکز ثقل حیات آنها است و واقعیتی است که در زندگی به آن توجه خاص دارند و هیچ تلاشی هم در کتمان این حقیقت انجام نمی دادند. اما ارتباط عقاید رایج در سده های هفدهم و هیجدهم با آن ویژگی های خاصی که مدّنظر ما است، چگونه است و به چه وسیله می توان با توجه به این عقاید، به درک بهتری از آن ویژگی ها دست یافت؟ به نظر می رسد که در مورد این موضوع، اجماع همگانی وجود دارد و تئوری ما را تقویت می کند. در آن دوره که سرمایه داری مراحل نخستین و توسعه نیافته ی خود را می گذراند، یهودیان به عنوان نمایندگان چشم انداز اقتصادی ویژه ای شناخته می شدند که در آن کسب سود، هدف نهایی همه ی فعالیت های تجاری بود. نه رباخواری عامل متمایز کننده ی او از مسیحیان بود، نه سودجویی و نه جمع آوری مال و منال، بلکه فقط و فقط اینکه او به صراحت و بی آنکه اعتقادی به نادرست بودن این امر داشته باشد، با وسواس تمام و بدون رحم و شفقت فقط به دنبال کسب سود بیشتر بود و حفظ منافع تجاری خود را بر هر چیز دیگری ارجحیت می داد، وگرنه موارد متعددی هست که در آن از مسیحیان رباخوار بد گفته می شود که بدتر از یهودیان هستند. این گفته رایج بود که «یهودی به راحتی روح خود را به شیطان می فروشد و از بیان این نکته نیز ابایی ندارد، اما مسیحیانی هم هستند که کسب و کار شیطانی خود را زیر ظاهر پرهیزکارانه ی مسیحی خود پنهان می کنند.»
لازم است به یکی دو مورد از آرای معاصران آن دوره اشاره کنیم. کشیش جان مگالوپلیس (6) در هیجدهم ماه مارس سال 1655 چنین می نویسد «این یهودیان در زندگی فقط یک هدف دارند و آن هم این است که اموال مسیحیان را به چنگ آورند... . آنها در هر چیز فقط از زاویه ی سودپرستی خود نگاه می کنند.» او در جای دیگری، عقیده ی تندتری نسبت به آنها ابراز می کند و می نویسد «به تعهدها و قول های یهودیان ساکن آنجا (برزیل) اصلاً نباید اعتماد کرد. آنها نژادی بی دین و ترسو هستند که دشمن همه ی جهان و به ویژه مسیحیان به حساب می آیند و اصلاً برایشان اهمیتی ندارد که خانه های مسیحیان در آتش بسوزد، مادام که گرمایی از آن آتش هم به ایشان برسد و مرگ صدها هزار مسیحی را به این ترجیح می دهند که صد کرون ضرر دامنشان را بگیرد.» حتی آدمی نظیر ساواری که برخورد دوستانه و مهربانانه ای نسبت به یهودیان دارد نیز نمی تواند از انتقاد از آنها صرف نظر کند. او می نویسد «یهودی واقعی تاجری است که ربا می گیرد، کسی است که می کوشد تا هر جور شده سودی جور کند و طرف معامله ی خود را می چاپد.» او در ادامه می نویسد «مردم می گویند وقتی کسی گیر تاجری می افتد که در معامله سخت گیر و خسیس است و مو را از ماست می کشد، در واقع گیر یهودی افتاده است. این درست است و اولین کسی که این جمله را ادا کرد که معامله، معامله است، یک مسیحی بود اما تردیدی وجود ندارد که این یهودیان بودند که آن را سرمشق فعالیت های تجاری خود قرار دادند و در معاملات خود به کار بردند.»
در همین رابطه می توانیم به این نکته اشاره کنیم که در میان تمامی ملل مختلف، یهودیان به عنوان افرادی سودجو که علاقه ی ویژه ای به پول دارند، شناخته می شوند. برای مثال، در مجارستان این گفته بر سر زبان ها است که «حتی یهودیان هم مریم مقدس ما را می پرستند.» (سکه ی طلای این کشور، نقشی از مریم را بر خود دارد) و در روسیه می گویند «زرد رنگ محبوب یهودیان است.» و در آلمان هم جمله ی مشابهی رواج دارد «زرد محبوب ترین رنگ در میان یهودیان است.»
این سودپرستی که یهودیان آن را شروع می دانند، زیربنای اصلی رفتارهای تجاری و خط مشی اقتصادی آنها است و در عین حال، عامل اصلی تمام شکایت هایی است که علیه آنها به گوش می رسد. یهودیان در وهله ی اول، به مرزبندی میان فعالیت در حرفه های مختلف اعتقادی نداشته اند و در صورت لزوم آدم هایی بوده اند که در چند عرصه ی مختلف تجاری یا در زمینه ی خرید و فروش کالاهای مختلف فعالیت می کردند. حال آنکه عرف زمانه حکم می کرد که هر کاسبی فقط روی یک شغل و رشته تمرکز کند.
به دفعات این شکوه را می شنویم که یهودیان خود را به یک رشته ی تجاری محدود نمی کنند و هر کار سودآوری که پیش می آمد، انجام می دادند و بنابراین، نظم و ترتیبی را که مقامات صنفی آرزو می کردند حفظ کنند، برهم می زدند. هدف یهودیان این بود که خود را به یک فعالیت تجاری یا خرید و فروش یک نوع کالا مقید نکنند. یهودیان آرزوی آن داشتند که دامنه ی تجارت خود را در جهات مختلف گسترش دهند. کشیش جان مگالوپلیس در سال 1655 در ضمن از این شکوه می کند که «یهودیان سعی دارند با هدایت تمامی تجارت به سوی خود، بازرگانان انگلیسی را از بین ببرند.» سر جوزیا چایلد نیز در این مورد چنین می نویسد «یهودیان آدم های زیرکی اند که در عرصه های مختلف تجارت سر می کشند.» گلوکل فن هاملن نیز درباره ی کسب و کار پدر خود چنین می نویسد «کار او خرید و فروش سنگ های قیمتی و کالاهای دیگر بود، چون هانطور که می دانیم، هر یهودی آدم همه فن حریفی است.»
نمونه های متعددی از شکایات اصناف آلمان علیه این خط مشی یهودیان در تجارت در عرصه های مختلف وجود دارد، اما یهودیان به این دسته بندی کسب و کارهای مختلف به مرزهای مشخص و از پیش تعیین شده اعتقادی نداشتند. در سال 1685 مقامات شهر فرانکفورت از این شکوه می کردند که یهودیان در هر شاخه ای از کسب و کار موجود در بازارهای این شهر، از جمله در خرید و فروش نخ ابرایشم، در پارچه فروشی و کتاب فروشی دست دارند. یهودیان به این خاطر که یراق های طلایی را از یراق سازان نیز ارزان تر می فروختند و در اقداماتی مشابه نیز دست داشتند، مورد انتقاد بودند.
شاید دلیل این تمایل به خرید و فروش انواع و اقسام کالاهای مختلف و متنوع در این باشد که انبوهی کالاهای مختلف که اغلب آنها کالاهایی بودند که مردم نزد آنها به گرو می گذاشتند و چون از پرداخت پولی که وام گرفته بودند عاجز می ماندند، در انبارهای آنها جمع می شد و طبعاً فروش آن کالاها با موضوع مرزبندی خرید و فروش کالاهای مشخص میان بازاریان تضاد پیدا می کرد و باعث اعتراض می شد. صرف وجود این مغازه های فروش اجناس دست دوم، خود خطر تهدید آمیزی علیه نظام مسلط بر تجارت و صنعت آن ایام به حساب می آمد.
اما در اینجا مسأله ی جالبی خودنمایی می کند. آیا بین بی اعتنایی یهودیان به قوانین و مقررات صنفی و تأکید آنها بر سودجویی از یک سو و دیدگاه خصمانه ی آنها با نحوه ی تجارت آن ایام، ارتباطی وجود دارد؟ آیا هدف یهودیان این بود که این اصل را جا بیندازند که تجارت باید باز و بی قید و بند و فارغ از نظریه های حاکم بر مبانی تجارت باشد؟ به نظر می آید که پاسخ این سؤال مثبت است. تجارت در سده ی هیجدهم میلادی در فرانکفورت را تجارت یهودی می خواندند و علت این بود که تجارت شهر در آن ایام به طور عمده، محدود به واردات بود که در آن آدم های مختلفی دست داشتند که فقط معدودی از ایشان آلمانی بودند و بیش ترین بازار مصرف آن کالاها هم در خود فرانکفورت پیدا می شد. در اوایل سده ی نوزدهم که بازار آلمان از فرآورده های بنجل و ارزان انگلیسی سرشار شد که اغلب آنها در بازارهای عمده فروشی به فروش می رسید، اعتقاد بر این بود که دست اندرکاران واردات این کالاها یهودیان بوده اند. بازارهای عمده فروشی هم به طور عمده، در دست یهودیان بود. از سوی دیگر، چون تجارت اقلام تولیدی نیز تا حدّ بسیار زیادی در دست یهودیان متمرکز بود، می شد نتیجه گرفت که کلّ تجارت کالا در انگلیس تحت کنترل یهودیان قرار داشت. مردم می گفتند «بازرگانان یهودی مغازه های خود را از اجناس خارجی نظیر کلاه، کفش، جوراب، دست کش های چرمی، ظروف ها و دیگ های مسی و فلزی دیگر، وسایل آشپزخانه و انواع لباس پر می کنند و اغلب این کالاها با کشتی های انگلیسی وارد می شوند.» در فرانسه هم وضع به همین منوال بود. به اعتقاد آنها، یهودیان مرتکب گناه تجاری بزرگ دیگری هم می شدند که آن واردات مواد خام بود.
بنابراین می توان مشاهده کرد که یهودیان در دست یابی به منافع تجاری خود به مرزهای موجود میان کشورها توجه چندانی نمی کردند و در عین حال، به مرزبندی میان شاخه های صنعت و تجارت نیز وقعی نمی گذاشتند. همه ی اینها به کنار، آنها به قواعد رایج عرفی موجود در صحنه ی تجارت نیز توجه خاصی نشان نمی دادند. پیشتر دیدیم که چگونه در اوایل عصر سرمایه داری، موضوع رعایت عرف تجاری به دقت مدّنظر بود و از آن تخطی نمی شد، اما یهودیان به طور مستمر این موازین عرفی را نادیده می گرفتند. آنها هر کجا که بودند، برخلاف عرف جامعه به دنبال فروشندگان و خریداران می رفتند، نه اینکه در مغازه های خود منتظر مشتری یا فروشنده بمانند. در این مورد، مدارک فراوانی در دست داریم.
پوست فروشان شهر کونیگزبرگ (7) در سال 1703 شکایتی علیه هرش (8) و موزس (9)، بازرگانان یهودی اقامه کرده و در آن گفته اند که آنها به همراه کارگزاران خویش همیشه خارج از مغازه های خود بودند و سراغ شکارچیان پوست می رفتند و پوست خام را از آنها و به قیمتی به مراتب ارزان تر از قیمت بازار می خریدند. در سال 1685 جواهرفروشان و طلاکاران فرانکفورت نیز شکایت مشابه ای ابراز کرده اند. یهودیان به مدد جاسوسان متعددی که داشتند، تمامی طلاها و نقره ها را زودتر از بقیه خریداری می کردند و بازرگانان مسیحی ناگزیر بودند برای خرید طلا و نقره به یهودیان مراجعه کرده و نیازهای خود را از بازرگانان یهودی تأمین کنند. چند سال پیش از آن، کلّ جامعه ی بازرگانان آن شهر علیه یهودیان شکایت کرده و مدعی شده بودند که یهودیان گوش به زنگ می نشینند و در فرصت مناسب، مشتری را از چنگ بازرگانان مسیحی درمی آورند و عملاً کسب و کار بازرگانان مسیحی را خراب می کنند. از آن هم پیشتر، در سال 1647. خیاطان فرانکفورت در عریضه ای به این نکته اشاره کرده بودند که یهودیان باید از مداخله در امر فروش لباس های تازه منع شوند و نوشته بودند «نکته ی دردناک تری که باید به آن اشاره کرد، این است که یهودیان در کمال راحتی و آزادی عمل، در بازار شهر بالا و پایین می روند و در حالی که کیسه هایی مملو از لباس و انواع اشیای دیگر حمل می کنند و گاه چند شتر یا قاطر همراه دارند، به سراغ تازه واردان شهر می روند و هر آنچه را که این تازه واردان لازم دارند به آنها عرضه می کنند و به ترتیب، ما را از نان روزانه مان محروم می کنند.» عریضه ای از این قدیمی تر مربوط به سال 1635 نیز در دست است که در آن بازرگانان ابریشم از این شکایت کرده اند که یهودیان در مناطقی به مراتب دورتر از محله ی یهودیان، در کافه ها و مسافرخانه های مختلف شهر رفت و آمد می کنند تا از هر فرصتی که دست می دهد، برای خرید و فروش کالا استفاده ی حداکثر را به عمل آورند. هر وقت سر و کله ی سربازان و فرمان ده های آنها در شهر پیدا می شود، یهودیان چه در خفا و چه به صورت علنی، به سوی آنها هجوم می برند و با برخی خیاطان مشهور که مغازه های بزرگ دارند کنار می آیند تا اجناس و کالاهای خود را در آنجاها به سربازان نشان دهند و آنها را به خرید ترغیب کنند.
سندی در مورد شکایت بازرگانان براندنبورگ مربوط به سال 1672 در دست است. در این شکواییه چنین آمده است «یهودیان به عنوان دست فروشان دوره گرد به روستاها و شهرهای کوچک می روند و کالاهای خود را به ساکنان این مناطق عرضه می کنند و مردم این مناطق چون امکان دیگری ندارند، عملاً مجبورند از یهودیان خرید کنند.» از فرانکفورت هم شکایت مشابهی شنیده می شود که در این مورد جزئیات بیش تری نیز مطرح شده است. گفته می شود که یهودیان دنبال مشتری می روند. اگر مسافرانی وارد شهر شوند، یهودیان به هتل محل اقامت آنها می روند. در مورد اشراف به قصرهای محل سکونت آنها سرکشی می کنند و در مورد دانشجویان، به خوابگاه های آنها سر می زنند. در شهر نیکولسبرگ (10) در اتریش نیز این شکایت مطرح بود که یهودیان تمام تجارت، دارایی ها و کالاهای شهر را به سوی خود جلب کرده اند. آنها بیرون دروازه های شهر منتظر می مانند و می کوشند با مسافرانی که هنوز در راه هستند دوست شوند و عملاً بازار تجارت را از دست تاجران مسیحی درآورند و به سمت خود هدایت کنند.
یکی از نویسندگان مطلع اوایل سده ی نوزدهم میلادی در این مورد که چگونه یهودیان همواره دنبال مشتریان جدید بودند، اطلاعات جالبی ارائه می دهد. او می نویسد «یهودیان به این کار عادت داشتند و همیشه به انواع اماکن عمومی نظیر مسافرخانه ها و رستوران ها سر می زدند و با خواندن اعلامیه ها و بولتن های خبری، خوب می دانستند که در کجا امکان معامله وجود دارد و سعی می کردند از برنامه ی ورود و خروج مسافران باخبر شوند و به گفت و گوهای مسافران گوش می دادند تا بفهمند که اوضاع اقتصادی چه کسی خراب است تا سراسیمه خود را به او برسانند و اجناس او را به ارزان ترین قیمت خریداری کنند.»
در خیابان های اصلی شهر که مرکز خرید و فروش بود، نیز کم و بیش اوضاع مشابهی جریان داشت. در واقع گاه می شد که بازرگانان دست عابران را می گرفتند و می کوشیدند به اصرار جنسی به او بفروشند. این روش مراجعه به مشتری در شهرهای امروز رواج فراوان دارد و شناخته شده است. در پاریس و سده ی هیجدهم نیز همین روش جریان داشت و فروشندگان لباس های دست دوم، بیش از بقیه به آن مبادرت می کردند و می دانیم که اغلب آنها یهودی بودند. یکی از توصیفات چنین صحنه ای، چنان جذاب است که نمی توانم از ذکر آن در اینجا خودداری کنم «دلالان این مغازه هایی که مثل قارچ در همه جا سبز می شوند، با داد و فریاد غیر متمدنانه ای مشتریان خود را صدا می زنند و وقتی یکی از آنها توانست پای مشتری را به مغازه ی خود بکشاند، دیگر مغازه داران همان راسته نیز دعوت های خود را با صداهای بلند و کَرکننده ای تکرار می کنند. زن و بچه و نوکر و کلفت و همه ی دارو دسته ی این مغازه داران به سر مشتری می ریزند و از او می خواهند تا به درون مغازه شان پا بنهد... . گاه آنها دست یا شانه ی مشتریان محترم را می گیرند و آنها را علی رغم میل باطنی خودشان، به درون مغازه می کشانند. این مغازه داران چنین رفتار ناشایسته و ناپسندی را وسیله ی تفریح و سرگرمی خود قرار داده اند.»
ما عین همین قصه را از مسافری می شنویم که در حول و حوش همان ایام در آلمان سیاحت کرده بود «قدم زدن در خیابان هایی که در آنها یهودیان مغازه دارند، مایه ی دردسر شده است. آنها دست از سر مردم برنمی دارند و سر هر پیچ و گذر به عابران مراجعه می کنند و از آنها می خواهند تا به مغازه ی ایشان سری بزنند. آنها مدام از عابران می پرسند: چیزی لازم ندارید؟ جنسی نمی خواهید؟ می خواهید این کالا را بخرید؟ آن یکی را چطور؟ یا دوره گردی پیشه می کنند تا از قید و بند پرداخت تعرفه های گمرکی خلاص شوند.»
یکی دیگر از نویسندگان آن دوره چنین می نویسد «یهودیان به سادگی ایوان جلوی خانه های خود را به مغازه تبدیل می کنند و از این بابت شرم ندارند. آنها گاه چند تیر و تخته به هم متصل می کنند و درست جلوی خانه به کاسبی مشغول می شوند. او در جلوی هر خانه ای که بتواند وارد شود، بساطی پهن می کند و گاه راه ورودی خانه را مغازه می کند. بعضی از ایشان نیز یک گاری اجاره می کنند و آن را به فروشگاه سیار خود مبدل می سازند. بعضی از این یهودیان چنان بی شرم هستند که گاری خود را درست روبه روی مغازه ای قرار می دهند و همان اجناسی را که مغازه دار عرضه می کند، به مشتریان عبوری ارائه می دهند.»
شعار و هدف یهودیان این بود «باید مشتری را به طرف خود کشاند و توجه او را جلب کرد.» اما آیا هدف و شعار همه ی صنایع بزرگ امروز، غیر از این است؟ آیا سازمان ها و شرکت های بزرگ تجاری، هدف و آرمان غیر از این در سر دارند؟
این خط مشی هنگامی جا افتاد که کاسبان به فکر بهره برداری از تبلیغات افتادند. سر و صدای کر کننده ی مغازه داران، امروزه به تبلیغات گوناگون کالاهای مختلف تبدیل شده است که نقشی حیاتی در زندگی تجاری مردم ایفا می کند. اگر قرار است یهودیان را مبدع نظام جلب مشتری بدانیم، در آن صورت، ایشان را باید پدران تبلیغات امروزی هم بشناسیم. من البته دلایل کافی و محکم برای اثبات چنین ادعایی در دست ندارم. برای اثبات آن، به بررسی دقیق صفحات قدیمی ترین روزنامه ها نیاز است تا بتوان نام افرادی را که در آنها آگهی داده اند، به دست آورد. تاکنون بررسی دقیق و جامعی در مورد کلّ موضوع تبلیغات به عمل نیامده است. تنها شاخه ای از تبلیغات که تاکنون مورد بررسی نسبتاً جامع و دقیقی قرار گرفته، تاریخچه ی تبلیغات تجاری شرکت ها و کارخانه ها است. با این همه، می توانم یک یا دو موردی را نشان دهم که خود گواه ارتباط یهودیان با تبلیغات و چاپ آگهی های تبلیغاتی در روزنامه ها است.
قدیمی ترین تبلیغی که من می شناسم، در شماره ی 63 نشریه ی «فوسیشه زایتونگ» (11) مورخ بیست و هشتم ماه مه سال 1711 چاپ شده و در آن چنین آمده است «به اطلاع عموم می رساند که یک بازرگان هلندی (یهودی؟) به منزل آقای بولتزن (12) در خیابان یهودیان وارد شده و با خود انواع و اقسام چای با بهترین کیفیت را نیز همراه آورده است و قصد دارد که آنها را به قیمت هایی بسیار مناسب به فروش برساند. علاقمندان بهتر است هرچه زودتر به فروشنده مراجعه کنند چون ایشان بیش از هشت روز در این شهر اقامت نخواهند کرد.»
اولین آگهی مندرج در متن روزنامه مربوط به سال 1753 است و در هلند به چاپ رسیده است. آگهی دهنده یک متخصص چشم به نام لازار (13) بود. یک آگهی قدیمی چاپ شده در آمریکا که نمی دانم قدیمی ترین آگهی به چاپ رسیده در این کشور هست یا نه هم در تاریخ هفدهم ماه اوت سال 1761 و در نشریه ی «نیویورک مرکوری» (14) به این شرح به چاپ رسیده است «هایمن لوی (15) واقع در خیابان بایارد (16)، بهترین کفش و وسایل حفاری را به فروش می راند. ابزار و ادوات جنگی نیز موجود است.»
سرانجام اینکه، یهودیان را باید بنیان گذاران دستگاه های امروزی چاپ و دستگاه های چاپ اعلامیه ها و آگهی ها نیز دانست. آنها به ویژه در ساخت دستگاه های چاپ روزنامه های ارزان تبحر خاصی داشتند. پولیدور میلود (17) که بنیان گذار نشریه ی «پتی جورنال» (18) بود، پدر مطبوعات ارزان شناخته می شود.
اما سرزدن به مشتریان بالقوه، مراجعه به مسافران در سر راه سفر و در ستایش و تبلیغ کالاهای خود سر و صدا به پا کردن، فقط یک جنبه از بازی جلب مشتری بود. وجه دیگر آن، که در واقع مکمل وجه اول به حساب می آمد، تزیین کردن کالا برای جلب مشتری بود. یهودیان در این زمینه مهارت و تبحر خاصی داشتند. مهم تر از آن، مدارک و اسناد کافی در دست هست که نشان می دهد آنها اولین حامیان این اصل کلی بودند که حق و وظیفه ی هر بازرگان و کاسبی است که کسب خود را به نحوی انجام دهد که بیش ترین مشتری را به سوی او جلب کند و آنها در این راه مجاز هستند که نیازهای تازه خلق کنند تا گستره ی مشتریان خود را وسعت بخشند.
اما در جامعه ای که در آن کیفیت بالا به دقت تحت کنترل قرار داشت، تنها راه مؤثر برای نیل به چنین هدفی، کاهش قیمت و ارائه تخفیف بود. در نتیجه، اگر دریابیم که یهودیان از این حربه به نفع خود بهره می بردند، نباید اصلاً متعجب شویم و خواهیم دید که درست به همین خاطر بود که آنها به شدت مورد نفرت بازرگانان مسیحی قرار داشتند، که هدف اول آنها در تجارت، ثابت نگه داشتن قیمت ها بود. در سراسر سده های هفدهم و هیجدهم میلادی در هر کجا که یهودیان کسب و کار می کردند، این گله ها شنیده می شد که یهودیان زیر قیمت رایج می فروشند، یهودیان نرخ ها را می شکنند، یهودیان می کوشند با پایین آوردن قیمت، مشتری جلب کنند و نظایر آن.
اگر می خواستیم تمامی مدارک و دلایل در این مورد را عرضه کنیم، مثنوی هفتاد من کاغذ می شد. در نتیجه، به ذکر چند مورد نمونه ای بسنده می کنیم.
اول از همه از انگلیس شروع می کنیم که در آن و به سال 1753 طوفان حملات علیه تصویب قانون به شهروندی شناختن یهودیان اوج گرفت. یکی از نگرانی های عمده این بود که اگر یهودیان به عنوان شهروند شناخته شوند، با شکستن نرخ ها و پایین آوردن قیمت ها، تاجران بومی انگلیس را از نان خوردن می اندازند و از کار بی کار می کنند.
چند نمونه هم از فرانسه ذکر کنیم. فرمان دار مونپلیه در جواب به شکایات بازرگانان این شهر، چنین می نویسد «کالاهایی که این یهودیان برای عرضه در بازارهای عمده فروشی همراه می آورند، به مراتب بیش از آنچه که می فروشند ارزش دارند و بازرگانان مسیحی همان کالاها را به مراتب گران تر عرضه می کنند. اگر مردم فکر می کنند که معامله با یهودیان به نفعشان است، سخت در اشتباهند. اما در عین حال، همان ها اذعان دارند که قیمت ها در مغازه های یهودیان به مراتب ارزان تر از مغازه های دیگر است.» عین همین نکته مورد قبول بازرگانان پاریس است که می گفتند یهودیان کالاهای خود را گاه حتی از انبار کارخانه ها هم ارزان تر می فروشند. بازرگانان اجناس برنزی در پاریس، در مورد بازرگانانی یهودی به نام آبراهام اولمان (19)، گزارش داده بودند که «او همان اجناس برنزی مشابه اجناس ایشان را به قیمتی به مراتب ارزان تر از آنها به فروش می رساند.» در شهر لیون، استادکاران ابریشم بافی در تاریخ 22 اکتبر سال 1760 قطع نامه ای را به تصویب رساندند که در آن کسادی کار ایشان، به نفوذ و تأثیر یهودیان بر بازار پارچه های ابریشمی ربط داده می شد؛ یهودیانی که نرخ ها را می شکستند و در نتیجه، می توانستند در تمام محلات شهر، سرنخ معاملات ابریشم را به دست بگیرند.
پارلمان سوئد در سال 1815 بر سر این موضوع بحث می کرد که آیا باید به یهودیان آزادی عمل کامل در امر تجارت را بدهد یا نه و یکی از دلایل اصلی که علیه این موضوع اقامه می شد، این بود که یهودیان به پایین آوردن قیمت اجناس مشهور هستند.
مسائلی از این دست در لهستان نیز مطرح بود. بازرگانان یهودی آن دیار به همتایان مسیحی خود می گفتند که اگر آنها نیز سقف قیمت های خود را پایین بیاورند و اجناس خود را به همان قیمتی که یهودیان عرضه می کنند برای فروش عرضه دارند، مشتریان بیش تری جمع خواهند کرد.
وضع در آلمان هم همین طور بود. حکایت های مشابهی از برندنبورگ در سال 1672 از فرانکفورت، سده ی هفدهم میلادی و ماگدبورگ (20) در سال 1710 شنیده می شود. سیاحت گری که در حول و حوش سال 1815 در آلمان سیاحت می کرد، گزارشی از تکرار مکرر این شکایت ها را به چاپ رسانده است. امریه ی عمومی پروس در سال 1750 نیز ناظر بر همین شکایت ها است. در این امریه چنین آمده است «بازرگانان شهرهای مختلف ما، از این شکوه می کنند که تاجران یهودی با نرخ شکنی های خود، ضرر و زیان فراوانی به کسب و کار ایشان وارد می آورند.» از این شکایت ها تا سده ی نوزدهم میلادی هم تکرار شده است. بازرگانان عمده فروش آگسبورگ در استدلال های خود علیه پذیرش یهودیان در سال 1803 چنین ادعا می کنند که یهودیان خوب می داند که چگونه از دوران کسادی عمومی اقتصادی، به بهترین وجهی به نفع خود استفاده کنند. آنها به سراغ مردمی که بدجوری به پول نقد احتیاج دارند می روند و اجناس آنها را به ارزان ترین قیمت ممکن، قیمتی که شرم آور است، می خرند و سپس با فروش آنها به زیر قیمت، عملاً بازار را برای رقبای خود خراب می کنند.»
حتی امروزه نیز تولید کنندگان و بازرگانان مسیحی فعال در بسیاری از شاخه های صنعتی، نرخ شکنی یهودیان را خطری جدی برای کسب و کار خود می دانند. در این که این امر رازی آشکار است و بارها درباره ی آن بحث و تبادل نظر می شود، تردیدی وجود ندارد. امیدوارم که در فصول آینده بتوانم دوباره به این موضوع رجوع و در این باره بحث کنم.
جای آن هست که به یک مورد دیگر در تاریخ تجارت اشاره کنم و نشان دهم که یهودیان به این نرخ شکنی شهره بودند. در اوایل سده ی هیجدهم میلادی که حکومت اتریش بر آن شد تا وام جدیدی جمع آورد، متعاقب آن در تاریخ نهم دسامبر سال 1701 به بارون پکمان (21) که مشغول رایزنی در این مورد بود، مأموریت داد تا به طور خصوصی در این مورد تحقیق به عمل آورد که با توجه به اینکه معادن مس مجارستان به عنوان ضامن پرداخت این وام مطرح می شد، امکان آن وجود داشت که وامی به مراتب بیش از آنچه در ابتدا مورد نظر بود، جمع آوری شود یا خیر. به ویژه به او توصیه شده بود که چون رعایای امپراتوری، خواهان ضامنی افزون بر معادن مس شده بودند، در صورت لزوم قید آنها را بزند و با یهودیان پرتغالی وارد مذاکره شود.
در گزارشی که خطاب به دربار فرمان دار وین در دوازدهم ماه مه سال 1761 ارسال شده، این دیدگاه مطرح شده است که «توصیه می شود که در مورد قراردادهای ارتش با یهودیان کنار بیایید، چون آنها آماده اند تا نرخ بهره ای کمتر از بقیه درخواست کنند.»
این موضوعی بود که تمامی عقلای کلّ آن دوره باید نظرات خود را کنار هم می گذاشتند و تلاش می کردند تا به راه حلی برای آن دست یابند. آنها چنین کردند و بارها و به دفعات، این مسأله را با هم در میان گذاشتند و در سر کار یا در مغازه های خود در گردش های عصرانه ی روزهای تعطیل که به تفرج از شهر خارج می شدند و غروب ها که در کافه ای گرد هم می آمدند، این پرسش را مطرح می کردند که چطور چنین چیزی ممکن است؟ چطور است که یهودیان می توانند نرخ شکنی کنند؟ یهودیان چگونه می توانند این حقه ی کثیف نرخ شکنی را پیاده کنند، علت آن چه بود؟
پاسخ این سؤالات بسته به ظرفیت و میزان تعصب و پیش داوری هر پرسنده ای متفاوت بود. بنابراین، توضیحات و پاسخ های بی شماری که در این مورد به ثبت رسیده است، نمی تواند بدون بررسی ارزش و اعتبار آن ها، مورد پذیرش قرار گیرد. البته در صحت این ادعا که یهودیان نرخ شکنی می کردند، تردیدی وجود ندارد. به هر حال، ما به آن دسته از عقاید و آرایی توجه خواهیم کرد که در مورد نحوه ی ویژه ی پیشبرد کسب و کار، اطلاعاتی در اختیار قرار دهند یا به اخلاقیات تجاری ویژه ای اشاره کنند.
متداول ترین پاسخی که به پرسش های فوق داده می شد، این بود که یهودیان آدم های متقلب، ریاکار و دغل بازی هستند و معمولاً نتیجه گیری زیر از آن حاصل می آمد. با توجه به اینکه بازرگانان یهودی متحمل هزینه های مشابهی هستند، با توجه به اینکه هزینه ی تولید هم یکسان است، در آن صورت، اگر قیمت کالای مشابهی زیر قیمت رایج باشد، در آن صورت معلوم است که یک جای کار ایراد دارد. پس قاعدتاً یهودیان باید کالاهای خود را از راه تقلب و دغل بازی به دست آورده باشند. شاید آن کالاهایی که آنها می فروختند، کالاهای دزدی بودند. بدنامی یهودیان در این مورد، احتمالاً دلیل اصلی طرح چنین احتمالی بوده است و قیمت های پایینی که آنها بر کالاهای خود می گذاشتند، این اتهام را که علیه آنها مطرح می شد که یهودیان خریدار کالاهای دزدی هستند، تقویت می کرد.
من به هیچ وجه قصد آن ندارم تا منابعی را که به این موارد اشاره کرده اند، در اینجا مطرح کنم، چون واقعیت این است که این اتهامات چندان مهم نیستند. البته تردیدی نیست که این اتهامات در موارد متعددی وارد بودند، ولی اگر این تنها دلیل نرخ شکنی از سوی بازرگانان یهودی بود، اصلاً لزومی به طرح این موضوع پیدا نمی شد چون در این صورت حتی همان اهمیت اندکی را هم که در اصل داشت، از دست می داد.
در واقع، حتی افراطیون صنف بازرگانان نیز در پی یافتن دلایل دیگری بودند تا نرخ شکنی یهودیان را توجیه کنند و در این جست و جو، این دلایل را دم دست خود پیدا کردند، نه در پیچ و خم مسائل حقوقی، بلکه در واقع، در نحوه ی پیشبرد کسب و کار و احساس می کردند که رفتار و برخورد یهودیان آن چیزی نبود که باید می بود. اما این دلایل کدام بودند؟ اینکه یهودیان کالاهای ممنوع خرید و فروش می کردند، از جمله اجناس قاچاق که در ایام جنگ خرید و فروش می شد و نظایر آن. اموال گرویی مردمی را که قادر به بازپرداخت بدهی خود نبودند، تصرف می کردند. کالاهایی را که مفت و ارزان از مالکان آنها که نیازمند پول نقد بودند می خریدند، به قیمت ارزان می فروختند. کالاهای کهنه و قدیمی را در حراجی ها به نازل ترین قیمت خریداری می کردند. سهام شرکت های ورشکست شده را می خریدند. اجناسی می خریدند که کیفیت آنها مطابق استانداردهای تعیین شده ی صنفی نبود. سرانجام آنکه یهودیان به این نیت نرخ شکنی می کردند که خودشان ورشکست شوند.
اما مشکل بتوان ادعا کرد که مواردی از این دست که بازرگانان شهر متس آنها را شیوه های پست و بی شرمانه ی یهودیان نام می نهادند، رفتار عمومی یهودیان بودند یا صرفاً موارد نادری بودند که اینجا و آنجا دیده می شدند. البته این موضوع برای نیتی که ما در پی آن هستیم، اهمیت چندانی ندارد. در مورد احتمال صحت آنها باید گفت که احتمال اینکه همه ی این ادعاها جعلی باشد، بسیار اندک است، اما نکته ی مهمی که باید به آن اشاره کرد، این است که رفتارهای مشکوکی نظیر آنچه در بالا به آنها اشاره شد، به پای یهودیان نوشته می شد.
حتی اگر فقط درصد قلیلی از آنچه که ادعا می شد صحت می داشت، همان کافی بود تا آنها را موارد موثق به حساب آورند و از آنها در تأیید ادعاهایی که بر مبنای برداشت های دیگر مطرح می شد، استفاده کنند. من کمی بعد به این مسأله بازخواهم گشت، اما در این جا به شرح تفصیلی دلایلی خواهم پرداخت که برای توضیح پدیده ی نرخ شکنی یهودیان مطرح می شدند و کوشش خواهم کرد تا ریشه های آن را پیدا کنم.
مهم تر از تمامی اتهاماتی که پیش تر اشاره شدند، این اتهام نیز مطرح بود که کالاهایی که یهودیان می فروختند، کیفیت نازل تری داشتند. این اتهام آنقدر تکرار شده است که دشوار بتوان صحت آن را مورد تردید قرار داد. گزارشی رسمی از ماگدبورگ، عریضه ای از براندنبورگ، شکواییه ای از فرانکفورت، همگی همین اتهام را تکرار می کنند. کتاب «راهنمای جامع بازرگانان» که پیش تر هم به آن به عنوان یک منبع موثق اشاره کرده بودم، خاطر نشان می کند که یهودیان کالاهای پست تر از نظر کیفی را «به این خاطر که بلد بودند چگونه آن را صیقل دهند، دوباره رنگ کنند، بهترین وجوه آن را به نمایش بگذارند، به بهترین وجهی تزیین کنند، به آن بو و طعمی بدهند که حتی بهترین و خبره ترین کارشناسان را هم به اشتباه بیندازند» با مهارت تمام می فروختند.
همین امر در گزارش بازرگانان شهر نانت که قبلاً نیز به آن اشاره شده بود، تکرار شده است. به گفته آنها کالاهایی که بازرگانان یهودی می فروشند کالاهای خوبی اند، اما کیفیت نازلی دارند. آنها اجناسی می فروشند که یا از مد افتاده اند یا غیر قابل استفاده اند. آنها جوراب های ابریشمی را دوباره رنگ می زنند، از لابه لای غلتک های گرم می گذارنند و سپس آنها را به عنوان جوراب های نو به فروش می رسانند. این اجناس آنقدر بنجلند که بیش از یک بار قابل استفاده نیستند. ابریشم بافان شهر لیون نیز عین همین قصه را در صنف خود تکرار می کنند. به گفته ی آنها، یهودیان صنعت ابرایشم بافی را ویران کرده اند چون برای آنکه بتوانند پارچه های ابریشمی را ارزان بفروشند، فقط اجناسی با کیفیت نازل سفارش می دهند. فرمان دار بوهمیا در سال 1705 نیز عین همین مطلب را بازگو می کند «یهودیان بر تمام مشاغل دستی و شاخه های مختلف بازرگانی مسلط شده اند، اما چون فقط در عرصه ی اجناس بنجل فعالیت می کنند، امکان آن وجود ندارد که معامله ی صادراتی پر سودی انجام دهند.» یکی از نمایندگان مجلس سوئد نیز در سال 1815 عقدیه ای کم و بیش مشابه را ابراز می دارد «این حقیقت دارد که فقط یهودیان هستند که در عرصه ی چاپ روی پارچه فعالیت می کنند، اما چون اجناس ارزان و با کیفیت نازل به کار می برند، عملاً این شاخه از صنعت را که به پارچه های چاپی یهودی مشهور است، از رونق انداخته اند.»
این شکایت که از زمان دوره ی آغازین سرمایه داری آغاز شد، متوقف نشده و هنوز هم گهگاه شنیده ی شود. این شکوه ی تولیدکنندگان مسیحی که یهودیان نرخ شکنی می کنند، با این نتیجه گیری منطقی دنبال شده است که یهودیان برای آنکه بتوانند به هر بهایی که شده، قیمت ها را پایین نگه دارند، لاجرم کیفیت کالاهای تولیدی خود را پایین آورده اند.
با جمع بندی تمام حقایقی که در بالا به آنها اشاره شد، می توان به این نتیجه رسید که این یهودیان بودند که اصل جایگزینی را مطرح کردند.
اینکه ادعا می شد کالاهای یهودیان واجد کیفیت نازلی است، در واقع صحت نداشت. این چنین نبود که کالاهای یهودیان درست مشابه کالاهای تاجران دیگر بود، منتها با این تفاوت که کیفیت بدتری داشت، بلکه مطلب از این قرار بود که کالاهای یهودیان کالاهای تازه و دست اولی بودند که برای استفاده مشابه کالاهای تاجران دیگر تولید می شدند، اما در آنها مواد اولیه ی ارزان تری به کار رفته بود یا اینکه به روش های جدیدتری تولید می شدند که در آن، هزنیه ی تولید ارزان تر از کار درمی آمد. به عبارت دیگر، اصل جایگزینی وارد عمل شده بود و بنابراین، یهودیان را باید پیشگامان این عرصه دانست. رایج ترین موارد در صنعت تولید پارچه مشاهده می شد، ولی موارد دیگری هم وجود داشت که از آن جمله می توان به تجارت قهوه اشاره کرد. به تعبیری، صنعت رنگ آمیزی پارچه را هم باید در همین ردیف به حساب آورد. نفوذ یهودیان دست مایه رشد و گسترش آن شد. یهودیان مواد رنگی ارزانی برای رنگرزی پارچه ها به کار بردند و همین امر باعث رونق چشم گیر صنعت رنگرزی و نساجی شد.
اما یک اتهام دیگر هم هست که البته کمتر از سایر موارد اتهامی علیه یهودیان مطرح می شد. این اتهام از این قرار بود که یک دلیل اینکه تاجران یهودی می توانند از تاجران مسیحی ارزان تر بفروشند، این است که کم فروشی می کنند. این اتهام در شهر آوینیون (22)، در مورد فروش اجناس پشمی متوجه آنها بود و مدارک مستندی در اشاره به آن وجود دارد، از جمله سندی هست که در آن چنین قید شده است «یهودیان از هر فرصتی برای کم فروشی استفاده می کنند. اگر قرار است صد گرم جنس تحویل دهند، 95 گرم می دهند. مشتریان مسیحی به این آگاهی دارند، اما چون جنس را ارزان می خرند شکایتی نمی کنند، وگرنه همه می دانند که ترازو و متر یهودیان با بقیه فرق می کند.»
با توجه به همه ی اینها، نکته ای که می خواهیم دریابیم این است که آیا و به چه اندازه، اقدامات مختلفی که یهودیان انجام می دادند و متهم بودند که هدفشان از آنها، کاهش قیمت ها به بهای جلب مشتریان کاسبان دیگر بود، واقعاً در اصول اساسی خاصّ کسب و کار یهودیان ریشه داشت. به عقیده من، این نظریه ی کلی را می توان مطرح کرد که یهودیان بر این عقیده بوده اند که در عرصه ی تجارت هدف، وسیله را توجیه می کند. آنها در این کار، به وضع بازرگانان دیگر چندان توجهی نمی کردند و به موازین حقوقی و عرف های اجتماعی حاکم بر کسب و کار، وقع چندانی نمی گذاشتند. از سوی دیگر، برای بازرگانان یهودی این اندیشه که رد و بدل کردن کالا ارزش خاصی دارد و اینکه هر فعالیت تجاری باید ناظر به سود و افزایش اصل سرمایه باشد، از اهمیت خاصی برخوردار بود. این تمایل ذاتی در سرمایه داری برای کسب منفعت هرچه بیش تر، علی رغم همه ی شرایط و محدودیت های موجود که در جاهای مختلف به آن اشاره کرده ام، از قدیم الایام در میان یهودیان وجود داشته است.
اما هنوز به اندازه ی کافی به بررسی روش های مختلفی که یهودیان برای کاهش قیمت و نرخ شکنی انجام می دادند، نپرداخته ایم، حال توجه خود را به روش هایی متمرکز می کنیم که با روش های مذکور در فوق اهمیتی یکسان دارند، اما از ماهیتی اساساً متفاوت با آنها برخوردارند. در حالی که روش های اشاره شده در قبل، افت قیمت بارز و آشکاری، گاه به قیمت نابودی تجارت بازرگانان دیگر به دنبال آوردند، این روش های اخیر واقعاً و به طور مطلق، افت قیمت ها را باعث شدند. اما این روش ها کدام بودند؟ یکی از آنها ابداعات تازه ای بودند که کلّ هزینه ی تولید را به این یا آن روش، کاهش دادند و لاجرم باعث افت قیمت تمام شده ی محصول شدند. یکی دیگر این بود که تولید کننده یا بازرگان خرده فروش، به سود کمتر برای خود راضی و قانع بود یا اینکه هزینه های واقعی تولید از طریق افت دست مزدها یا بهبود فرآیندهای تولید و پخش کاهش یافته و روش های کارآمدتری در تولید و پخش به کار گرفته می شد که در هر صورت به کاهش هزینه ی تولید و در نهایت، کاهش قیمت تمام شده ی کالا منجر می شد.
اینکه یهودیان تمامی این شیوه های مختلف کاهش قیمت تمام شده ی کالا را به کار می گرفتند و در واقع، اولین کسانی بودند که در این راه قدم نهادند، امری است که برای اثبات آن مدارک کافی در دست داریم.
اول اینکه بازرگانان یهودی چون به سودی کمتر از سود مورد نظر بازرگانان غیر یهودی قانع بودند، می توانستند اجناس خود را ارزان تر بفروشند. ناظران بی طرفی در موارد متعددی به این حقیقت اشاره کرده اند و حتی رقبای یهودیان نیز صحت آن را مورد تأیید قرار داده اند. در اینجا می توان یک بار دیگر به گزارش رسمی ماگدبورگ مراجعه کرد. در این گزارش چنین آمده است «بازرگان یهودی کالاهای خود را ارزان می فروشد و در نتیجه، بازرگانان دیگر نیز برای رقابت با آنها قیمت خود را کاهش می دهند و باید متحمل ضرر شوند، چون این بازرگانان محتاج درآمدی فزون تر از یهودیان هستند، باید با توجه به نیازهای خود، کسب و کار خویش را پیش ببرند.» در سند دیگری نیز چنین آمده است که «بازرگانان یهودی به سودی کم تر از آنچه بازرگانان مسیحی انتظار دارند، راضی هستند.» آیا می دانید که یهودیان لهستانی به مسیحیان لهستانی چه می گفتند؟ اینکه اگر آنها نیز از زندگی تجملی و سرشار از اسراف خود دست بردارند، خواهند توانست کالاهای خود را به قیمتی همتراز قیمت یهودیان به فروش برسانند.
یک سیاح تیزبین که در اواخر سده ی هیجدهم در آلمان سیاحت می کرد نیز به نتیجه گیری مشابهی دست یافته بود. او می نویسد «دلیل این شکایت که چه طور یهودیان می توانند نرخ شکنی کنند، بسیار ساده و آشکار است. علت آن است که بازرگانان مسیحی مغرور و متکبرند و انتظار سودهای گزاف را دارند و از عهده ی دستیابی آن بر نمی آیند که به سود اندک قناعت کنند. بنابراین، یهودیان شایسته ی سپاس و درود مردمند که چون آدم های مقتصد و صرفه جویی هستند، به سود اندک قانع می شوند و مغازه داران دیگر را هم وادار می کنند که یا از مخارج اضافی خود بکاهند و اقتصادی تر زندگی کنند یا به تدریج به بن بست برسند و مغازه ی خود را از دست بدهند.» گزارش دربار وین در تاریخ دوازدهم ماه مه سال 1762 نیز کم و بیش همین دیدگاه را دنبال می کند. در این گزارش آمده است که بازرگانان یهودی به این دلیل می توانند اجناس خود را به قیمت بهتری بفروشند چون آدم های صرفه جویی هستند و هزینه ی زندگی خود را پایین نگه می دارند.
در یک سند دیگر از مجارستان که تاریخ نهم ژانویه سال 1756 را دارد، عین همین مضمون تکرار می شود. در آنجا نیز اشاره شده است که چون یهودیان زندگی ساده و محقری دارند، بهتر از بقیه از عهده ی مخارج جانبی کسب و کار خود برمی آیند و کماکان منفعت می سازند.
این نکته را سر جوزیا چاپلد در مورد انگلیس هم تکرار کرده است. او می نویسد «یهودیان آدم های خسیسی هستند و زندگی بسیار محقری دارند و در نتیجه می توانند با سودی کمتر از سود مورد انتظار بازرگانان انگلیسی، گذران کنند.» این باور تا اواسط سده ی هیجدهم میلادی نیز کماکان پابرجا بود و اعتقاد عمومی بر این بود که چون یهودیان آدم های مقتصد و صرفه جویی هستند، می توانند کالاهای خود را به نرخی ارزان تر از دیگر بازرگانان منطقه به فروش برسانند.
عین همین دیدگاه در فرانسه نیز رایج بود. حاکم شهر مونپلیه در جواب شکایت های مستمر بازرگانان این شهر، چنین ابراز عقیده می کند «من اعتقاد راسخ دارم که بی توجهی بازرگانان مونپلیه به نیازهای جامعه و مشتریان خود و عزم راسخ در طمع بیش از حدّ آنها برای کسب سود هرچه بیش تر، به مراتب بیشتر از بازرگانان یهودی و کسب و کار ایشان، به خود آنها صدمه می زند.»
اما فقط همین هم نیست. افرادی هم بودند که تأکید داشتند یهودیان دوز و کلک های دیگری هم کشف کرده اند که به مدد آنها و علی رغم کاهش قیمت ها، می توانند منفعتی بیشتر از سود همتایان مسیحی خود به جیب بزنند و این کلک، افزایش گردش نقدینگی و حجم معاملات بود.
تا همین اوایل سده ی نوزدهم میلادی این تمهید به طور ویژه شگرد یهودیان نامیده می شد و اعتقاد بر این بود که اگر به سود کم قانع باشی، اما کاری کنی که نقدینگیت چند بار در گردش باشد، بهتر از آن است که منتظر سود بزرگی باشی، اما سرمایه ات راکد بماند یا نقدینگیت به کندی گردش کند. باید اذعان کرد که این عقیده ای انتزاعی نبود و در واقع به کرات اتفاق می افتاد.
قناعت به سود اندک و گردش مستمر سرمایه اندیشه ی تازه ای بود که با تفکر رایج و سنتی اقتصادی که یکی از اصول اساسی آن کسب و کار به نیت اخذ درآمد کافی برای ادامه ی حیات و امرار معاش بود، تفاوت بنیادین داشت و باید گفت که یهودیان بنیان گذاران این اصل جدید تجارت بودند. اعتقاد رایج این بود که منفعت چیزی است که سنت و عرف تعیین می کند و باید ثابت بماند، اما براساس این اندیشه ی جدید، منفعت آن کمیتی بود که هر بازرگانی به شخصه تعریف می کرد. این امر به نوبه ی خود نوآوری بزرگی بود و باعث و بانی آن هم یهودیان بودند. یهودیان اعتقاد داشتند که میزان سود هر معامله ی تجاری را بازرگان و براساس تشخیص خود باید تعیین کند. هم او بود که تصمیم می گرفت هر کالایی را با چه میزان سود بفروشد و گاه تصمیم می گرفت که در معامله ای اصلاً سود نکند، اما با این حال و برای جلب مشتری و کسب سودهای آتی، آن معامله را با ضرر به انجام برساند.
و سرانجام اینکه، هنوز به برخی اتهاماتی که علیه یهودیان اقامه می شد نپرداخته ایم که از آن جمله باید به این اتهام اشاره کرد که یهودیان می کوشیدند تا با استفاده از ارزان ترین نیروی کار یا به کارگیری روش های اقتصادی تر، هزینه ی تولید را پایین نگه دارند.
در مورد اتهام استفاده از ارزان ترین نیروهای کار، اسناد و شکایت های متعددی در دست هست. تولید کنندگان کالاهای پشمی در آوینیون، بازرگانان مونپلیه، مقامات شهری و خیاط های فرانکفورت از جمله کسانی هستند که در این مورد شکایت کرده اند، اما هیچ کدام از این ناراضیان متوجه نبودند که یهودیان در زمره ی اولین تأمین کنندگان منابع مالی صنایعی با نهادهای سازمانی مبتنی بر سرمایه داری بودند و در نتیجه، از شیوه های جدید تولید خبر داشتند و از آنها بهره می گرفتند، کما این که همین روش ها را در امور صنعتی و تجاری دیگر هم به کار برده بودند.
البته نباید ویژگی دیگری از شیوه های تجارت یهودیان را هم نادیده گذاشت. در ضمن لازم به ذکر است که در ادبیات اوایل دوره ی سرمایه داری، به این ویژگی اشاره ای نشده است و دلیل آن نیز احتمالاً این است که این ویژگی کمی دیرتر مطرح شد و جا افتاد. منظورم اقدام آگاهانه برای جلب مشتریان جدید به تمهیدهای مختلف است که از تزیین کالاها و قرار دادن آنها به شیوه ای خاص در کنار همدیگر یا شیوه ی جدیدی برای پرداخت بهای کالا که نحوه پرداخت قسطی بود یا ترکیب چند مغازه در همدیگر یا سازمان دهی ارائه ی خدماتی جدید را شامل می شد. بسیار جذاب خواهد بود که فهرست کاملی از تمامی این ابداعات، البته به استثنای ابداعات تکنیکی که بازار و تجارت مدیون یهودیان است، گرد آورده شود.
اجازه بدهید به چند مورد از این ابداعات که تقریباً اطمینان کامل داریم که سرمنشأی آنها یهودیان بودند، اشاره کنم. البته کاری به این ندارم که یهودیان صرفاً اولین مردمی بودند که آنها را به کار گرفتند یا این روش ها واقعاً برای اولین بار توسط یهودیان ابداع شدند.
اول از همه مایلم به تجارت کالاهای کهنه و معیوب، تجارت ته مانده ها و آشغال ها اشاره کنم. یهودیان می توانستند از بی مصرف ترین اشیا و کالاهای معیوب و به ظاهر آشغال ترین چیزها که پیش تر هیچ ارزشی نداشتند، پول دربیاورند که از آن جمله می توان به پوست خرگوش و پارچه های کهنه و بی مصرف اشاره کرد. مخلص کلام اینکه، می توان یهودیان را ابداع کنندگان تجارت زباله دانست. به این ترتیب، در برلین سده ی هیجدهم میلادی یهودیان اولین کسانی بودند که وارد حرفه ی پوست کندن از حیوانات یا منهدم کنندگان آفات جانوری و نظایر آن شدند.
اما تعیین اینکه اندیشه ی فروشگاه های بزرگی که انواع کالاهای مختلف را به فروش می رسانند، تا چه اندازه صرف موجودیت خود را به یهودیان مدیون است، کار آسانی نیست. با این همه، از آنجا که یهودیان در کار حفظ وثیقه های مردم و پرداخت وام به آنها در قبال آن وثیقه ها سابقه ای طولانی داشتند و در نتیجه، از اولین بازرگانانی بودند که در انبارهای آنها همه جور جنسی پیدا می شد و مگر غیر از این است که فروشگاه های بزرگ امروزی به این می بالند که انواع کالاهای مختلف را به فروش می رسانند؟ نتیجه این شده است که مالکان این فروشگاه ها مادام که فروشگاه فروش می کند، اهمیتی نمی دهند که کدام کالا یا کالاها بیشتر از بقیه به فروش می روند. هدف آنها کار و کاسبی است و این خط مشی با روحیه ی یهودیان همخوانی و سنخیت دارد. سوای این، همه می دانند که امروزه بخش اعظم مالکان بزرگ ترین فروشگاه های عظیم کالاهای مختلف در آمریکا و آلمان، یهودی هستند.
ابداع بسیار مهم دیگر در معاملات خرده فروشی آن ایام، نظام پرداخت قسطی بهای کالاها بود که بیش تر در مورد کالاهای گران قیمت به کار می رفت و گهگاه شامل خریدهای کلی هم می شد. به هر حال، با اطمینان نسبی می توان مدعی شد که این امر در آلمان توسط یهودیان آغاز شد و آنها پیش گامان قسط بندی بودند. یکی از نویسندگان اوایل سده ی هیجدهم در این باره چنین می نویسد «در میان مغازه داران یهودی، گروهی وجود دارند که حضور آنها برای مشتریان روزمره بسیار ضروری است و در ضمن به مجموعه ی امر تجارت نیز فایده ی زیادی می رسانند. اینان بازرگانانی اند که به مشتریان معمولی خود لباس یا مواد اولیه ی تولید لباس می فروشند و بهای آن را به صورت اقساط کوچک دریافت می کنند.»
یکی دیگر از عرصه های تجارت که یهودیان بنیان گذار آن بوده اند، کسب و کار تهیه و تدارک غذا است. برای مثال اولین قهوه فروشی که شاید در نوع خود اولین مغازه ی قهوه فروشی در جهان بوده باشد، در انگلستان، در سال 1650 یا 1651 در شهر آکسفورد و توسط یک یهودی به نام جیکبسن (23) افتتاح شد. اولین کافه ی قهوه فروشی در لندن نیز در سال 1652 گشایش یافت. در عصر جدیدتر همه می دانند که حرفه ی تهیه پیشاپیش غذا و ارائه ی آن در مجالس و میهمانی ها و قیمت گذاری برای آنها توسط شرکت کمپینسکی (24) آغاز شد که جمعی یهودی در برلین بنیان گذار آن بودند.
در تمامی این موارد، خود این ابداعات نیست که آن قدرها برای ما اهمیت دارند، بلکه بیش تر تمایلی است که این ابداعات به نمایش می گذارند؛ اندیشه و آرمان تازه ای در عرصه ی تجارت مطرح می شود، که طراحی تمهیدات جدید است. این همان چیزی است که سعی کرده ام در این فصل نشان دهم که به روحیه ی یهودی، اخلاقیات تجاری یهودیان و به ویژه دیدگاه اقتصادی یهودیان ارتباط پیدا می کند.
با توجه به بررسی هایی که به عمل آورده ایم، به وضوح می توان تضاد میان دیدگاه های تجاری یهودیان و غیر یهودیان را در اوایل دوره ی سرمایه داری مشاهده کرد. دیدگاه بازرگانان غیر یهودی بر حفظ سنت، کسب درآمد کافی برای امرار معاش و حفظ وضعیت موجود استوار بود. اما دیدگاه بازرگانان یهودی را چگونه می توان دسته بندی کرد؟ نوآوری های آن در چه بود؟ به اعتقاد من، اگر بخواهیم این دیدگاه را فقط در یک کلمه خلاصه کنیم که بهتر از صد جمله بتواند منظور ما را بیان دارد، آن کلمه ی «مدرن» است. دیدگاه یهودیان، دیدگاهی مدرن بود. بازرگانان یهودی فعالیت های اقتصادی خود را درست همتای انسان مدرن به انجام می رساندند. به مجموعه ی گناهانی که در سده های هفدهم و هیجدهم پای بازرگانان یهودی نوشته می شد، نگاهی بیندازید، آن وقت خواهید دید که در میان آنها حتی یک مورد هم نیست که امری رایج و عادی و کاملاً قابل قبول برای بازرگانان و اهل تجارت امروز نباشد و کم و بیش همه ی کسانی که دست اندر کار تجارت و بازرگانی اند، به آنها باور دارند و انجام می دهند. در اعصار و قرون متمادی یهودیان پرچم دار آزادی عمل فردی در فعالیت های اقتصادی علیه دیدگاه های مسلط زمانه ی خود بوده اند. آنها اعتقاد داشتند که هیچ مقرراتی از هیچ نوع نباید جلوی آزادی عمل فرد را بگیرد و فرد باید آزاد باشد تا هر چه قدر می خواهد تولید کند و در هر عرصه ای که مایل است به تجارت بپردازد و در صورت تمایل در آن واحد در چند زمینه ی مختلف تجاری فعالیت کند. فرد باید آزادی عمل داشته باشد که تجارت کند و با بازرگانان دیگر به رقابت بپردازد. او باید این حق را داشته باشد که کسب و کار خود را حتی به قیمت نابودی کسب و کار رقبای خود، به پیش ببرد و البته حربه ی او در این راه فقط هوشیاری، زیرکی و زرنگی باید باشد. در عرصه ی رقابت تجاری هیچ محدودیتی جز محدودیت های قانونی که باید محترم داشته شوند، نباید وجود داشته باشند و سرانجام اینکه، فعالیت های اقتصادی نیازمند محدودیت های دست و پا گیر نیستند و اگر هم محدودیتی وجود دارد، باید توسط خود فرد اعمال شود و او است که تعیین می کند بهترین و کارآمدترین شیوه برای حصول بهترین نتیجه کدام است.
به عبارت دیگر، اندیشه ی تجارت آزاد و رقابت آزاد، اندیشه ی خردگرایی در اقتصاد یا به طور خلاصه، چشم انداز مدرن به اقتصاد وجود داشت و یهودیان اگر نگوییم مهم ترین و تعیین کننده ترین نفوذ را در شکل گیری آنها داشتند، دست کم وزنه ی بسیار مهمی در آن به حساب می آمدند. چرا چنین بود؟ این یهودیان بودند که اندیشه های تازه ای را در جهانی مطرح کردند که بر پایه ی کاملاً متفاوتی بنا نهاده شده بود.
در اینجا مسأله ی به جایی خودنمایی می کند. چگونه می خواهیم توضیح دهیم که پیش از عصر سرمایه داری مدرن، یهودیان ظرفیت و آمادگی خود را برای تطابق با اصول آن به نمایش گذاشتند؟ این مسأله را باید به صورت مسأله ی جامع تری مطرح کرد. این چه عامل یا عواملی بودند که به یهودیان امکان دادند تا چنین نفوذ تعیین کننده و قاطعی؛ نفوذی که در این صفحات شاهد آن بوده ایم، در فرآیندی به جا بگذارند که حیات اقتصادی مدرن را به این جایی رساند که هم اکنون هست.

پی نوشت ها :

1. Glückel Von Hameln
2. Althona
3. Goethe
4. Frau Rat
5. Solomon Maimon
6. John Megalopolis
7. Konigsberg
8. Hirsch
9. Moses
10. Nikolsbarg
11. Vossische Zeitung
12. Boltzen
13. Laazer
14. NewYourk Mercury
15. Hayman Levy
16. Bayard
17. Polydore Millaud
18. Petit Journal
19. Abraham Oulman
20. Magdeburg
21. Baron Peckmann
22. Avignon
23. Jacobs
24. Kempinsky

منبع: سومبارت، ورنر، (1384)، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن، رحیم قاسمیان، تهران، نشر ساقی، دوم.